کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

نی نی من و بابایی

حال و هوای دعا

سلام امشب شب احیاست. چقدر دلم حال و هوای دعا کرده.چقدر دلم واسه اون شب هایی که با همسایه ها جمع میشدیم و میرفتیم مسجد مراسم شب قدر و احیا تنگ شده. دلم واسه جوشن کبیر خوندن و مراسم قران به سر گذاشتن و .... تنگ شده. ولی با وجود این آقا کیان فضول جوشن کبیر که هیچی جوشن صغیر هم نمیشه خوند قربون اون فضولی کردناش برم که زندگیمون رو حسااااااااااابی متحول کرده تو خونه هم که یه جای خلوت نمیشه گیر آورد یه ذره با خدا اختلاط کرد      با کیان هیچ کس تنها نیست  اینجا بابای کیان میخواست قرآن بخونه که یهو یه فرشته بهش نازل شد ولی نمیدونم چرا با خشونت؟ ...
22 مرداد 1391

مامان و بابای در به در!!!

سلام پسر گلم الان تو داری با بطری آب بازی میکنی و شیطونی میکنی.هر از گاهی هم یه نگاه به من میکنی و یه لبخند تحویل من میدی، منم میخندم و انگاری اصلا یادم رفته دیشب چه بلایی سرمون آوردی! بله دیشب اوضاعی داشتیم.البته هر شب اوضاعی داریم ولی خب دیشب دیگه سنگ تموم گذاشتی پسرم.دیشب مثل همیشه کلی شیطونی کردی و از مبل و میز و تلویزیون و یه جورایی دیوار راست آویزون شدی و کلی باهات بازی کردیم شاید خسته بشی و بخوابی ولی هر چی بیشتر میگذشت چشمای نازت بازتر میشد.خلااااصه بالاخره ساعت 3 تسلیم شدی و خوابیدی.تازه چشمام گرم شده بود که بیدار شدی و هر چی بهت شیر میدادم و راه میبردمت نمیخوابیدی و گریه میکردی نمیدونم چرا؟دیگه گریه هات به جیغ تبدیل شده بود که...
17 مرداد 1391

8ماهگیت مباااااارک

سلام ضمن عرض تبریک به آقا کیان گل به مناسبت 8 ماهگی و ورودش به 9 ماهگی و کارهای جدیدش به پاره ای از شیطنت های این شازده پسر می پردازیم البته در ادامه ی مطلب... این روزها فقط باید چشم بدوزم به این نینی گولو که کاری دست خودش نده دیگه نمیتونم به کارام برسم. اگه یه لحظه ازش غافل بشم یا سیم تلویزیون رو از برق در میاره یا باید از تو دهنش دستمال کاغذی بیارم بیرون یا میره سراغ لاک های من و محکم میکوبتشون به میز! گفتم بذارمش تو تختش و عروسک های موزیکال بالای تختشو براش روشن کنم شاید یه 5 دقیقه سرش گرم بشه،البته شدااا ولی چه جوریش مهمه! خب این از این!گفتم یه کم تلویزیون روشن کنیم که خدا رو شکر بالاخره...
9 مرداد 1391
1